به گفته اقتصاددان ایران ، به گفته اقتصاددان ایران ؛ 26 فوریه – تولد محمد باخمن بابی ؛ وی در قبیله کاشکادا و در قانون خانواده محمود خان از کاشقه گرفته شد. در مورد محل تولد او: من اهل قبیله کاشکی قاددی هستم و من را به کتاب بخارا یادآوری نکردم. به هر حال ، من در بیابان ها و چادر بین استرن های طبیعت و آشتی متولد شدم
دبیر خانواده به او سواد آموخت. وی سپس در دارال آذفون خواند و از دانشگاه تهران فارغ التحصیل شد. در طول زمان دانشجویی ، او استاد خود را به دادگاه خود حمیدی معرفی کرد. او به قبیله بازگشت و به ایالات متحده رفت ، کتاب “قبیله های بزرگ” را منتشر کرد و اولین مدرسه قبیله را در چادر برگزار کرد. تلاش های وی منجر به رضایت مربوط به قبیله شد و سالها در استان منطقه ای آغاز شد. او اولین مرکز آموزش نام قبلی را ساخت (شامل گروه اول دختران عشایری). وی در آن زمان اولین مدارس آب نبات ، دختران و پسران و پسران و مراکز آموزش کودکان ، حفاظت از صنعتی و آموزش دبیرستان عشایری بود. او هدف ویژه ای را برای مبارزه با یونسکو و ساخت کتابخانه ها و فروشگاه های تلفن همراه در نظر گرفت. پس از انقلاب ، او شروع به نوشتن کتاب کرد و در شیات درگذشت.
نگاه باخمن تجربیات آموزشی خود را در قالب یک داستان نوشت و منتشر کرد. آثار او “بوخرامیسم من” ، “بوخرام من” است ، “اگر سوگند نمی خورد” ، “قسم می خورم” و “طلا” و “طلا”.
در The Perss of Persys's Education ، محمد باخمن باخمن باخمن به زبان فارسی منتشر شده است که در کتاب فارسی منتشر شده است ، که توسط زبان فارسی منتشر شده توسط باخمان فارسی باخمان باخمان باخمان منتشر شده است.من من فکر می کنم بخش مهمی از راز بقای فارسی در ذات و ماهیت آن دروغ می گوید. سخنان او کوتاه ، نرم و شیرین است. این کلمات با هم نمی جنگند. آنها یکدیگر را به یکدیگر می آورند. آنها به راحتی بغل می کنند. آنها با هم مورد ضرب و شتم قرار می گیرند ، با هم بازی می کنند و آهنگ دلپذیری را از بازی های خود ، نرمی و لغزش و به دام انداختن تاکلام ایجاد می کنند.
من یک عشق افسانه ای به فارسی داشتم و این کشور را استقلال افتخار و معنوی و فرهنگی از این شکوه و سخنران می دانستم. در دوران خدمت من ، من هرگز در سن سی سالگی زندگی خود را از دست ندادم و خدمتی را که از موعظه شعر و پرایت ایران امتناع ورزید ، از دست ندادم. چادرهای سفید بسیاری از ساکنان چادرهای سیاه هستند.
اهمیت و عزت طبقه فارسی بیش از همه درس در مدارس ابتدایی قبیله بود. شعر فارسی تاج بود. من شعر را نگفتم. کار من شعر بود.
من برای دیدار با مدارس قبیله سفر کرده ام. من به مدارس قبیله ای کوچک احترام گذاشته ام. این معبد مقدس من بود. احترام آنها کمتر از سالن های شهرها نبود. من در دیدار با این معبد بهترین های خود را پوشیدم. من هر روز پیراهن خود را تغییر می دهم و سرم و صورتم را تمیز می کنم. من چنین مقدماتی را انجام ندادم. من همچنین در روح و پاکیزگی خودم بودم و تا زمانی که نتوانستم شعری درباره اشعار سعدی بازی کنم ، در مدرسه تحصیل نکردم.
با اقدامات یک گروه سنی غیرت و ناعادلانه در گوشه و کنار کشور ، برای آموزش عشایر و خدمت به آن طراحی شده است. این زبانی بود که غالب و فاتح و ملت فتح شده را در کشور فریبنده و آزاد ایجاد کرد.
شعر فارسی بیش از هزار سال دشوارتر و پیچیده تر شد و به یک دوره مدرن رسید. در این دوره ، با نثر روشن و یک یاور و دستیار جدید. ظهور سخنرانان و نویسندگان و نویسندگان و مترجمان این هنرمند اعتراض کرد که ادبیات فارسی پایدار بوده و ریشه در اعماق قرن ها دارد.
“من دائماً به جای هلیکوپتر به هلیکوپتر می پیوندم و جوانان را به جای لرزش به جای هلیکوپتر کاشت می کنم.